روژیناروژینا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

روژینا نفس مامان و بابا

باز این چه شورش است

    قیامت بی حسین غوغا ندارد    شفاعت بی حسین معنا ندارد حسینی باش که در محشر نگویند   چرا پرونده ات امضا ندارد خدای مهربونم به لب تشنه علی اصغر کوچولو قسمت میدم تمام جوجه کوچولوها رو در پناه خودت حفظ کن ...
14 آبان 1393
3026 21 24 ادامه مطلب

اندراحوالات 21 ماهگیه جوجه کوچولو

اول از همه: 21 ماهگیت مبارک عزیز دل مامان شکر و هزاران مرتبه شکر برای داشتنت امروز با شکوهترین روز هستیست، روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه داد   دوم از همه: سلام و 100 سلام نه 1000سلام و 120 هزار تا بوس برای دوستای نازنینم که تو این چن وقت غیبتمون مدام جویای حالمون بودن. قربون همتون   تو این چن وقت مامانی یه کم سرش شلوغ بوده و نتونسته بیاد وبت رو بروز کنه عسل مامان شرمنده روز پنج شنبه 3 مهر مامانی(مامان خودم) نبود خونه که تو پیشش بمونی و مادر جون (مامان باباسی) هم به خاطر دیسک کمرش نمی تونه مراقبت باشه و عمه سمیه هم واسه کاری خونه نبود. نتیجتا کسی نبود تا د...
26 مهر 1393
2566 24 36 ادامه مطلب

بابایی مهربونم روزت مبارک

7 مهر روز آتش نشان رو به بابایی مهربون و با گذشتم صمیمانه تبریک میگم با تمام وجودم عاشقشم دیشب به مناسبت 7 مهر روز آتش نشان واسه بابایی یه جشن کوچولو گرفتیم. می خواستم بدونه که من و خانواده همیشه قدر زحماتش، شب بیداریهاش و خطر کردن هاشو میدونیم. چن سال پیش زمانیکه هنوز مجرد بودم یه روز اتفاقی تو مسیر بودم دیدم خیابون خیلی شلوغ شده ناخودآگاه رفتم سمت شلوغی. دیدم ای دل غافل یکی از پاساژهای شهر از طبقه بالا دچار حریق شده. تا سرم رو چرخوندم دیدم ماشین آتش نشانی با سرعت خیلی زیاد به محل حادثه رسید. وای که قلبم داشت از سینم بیرون میزد،چرا؟؟؟؟؟ چون اون روز بابام شیفت بود. خوب که دقت کردم ...
8 مهر 1393
3046 17 28 ادامه مطلب

20 ماهگی نفس کوچولو و این چند روز

نفس مامانی 20 ماهگیت مبارک      جونم واسه دخملی نازم بگه این چن روز یه کمی بیشتر از همیشه سرمون شلوغ بود. سه شنبه هفته پیش واسه عصرونه همکارای مامان، خاله ندا و خاله مریم ، خاله بهاره و خاله بهنوش خونه ما دعوت بودن. دوره همیه خوبی بود و خیلی خوش گذشت . چون دقیقا روز 25 شهریور بود و مصادف با بیستمین ماهگردت، تصمیم گرفتم یه کیک کوچولو هم واست بگیرم تا دور همیمون خاطره انگیز تر بشه. اینم چن تا عکس از اون روز ا اینم از قسمت خوشمزه ماجرا چون بچه ها عاشق پیتزا بودن واسشون درست کردم ،کیک مرغ هم واسه مامانا جای همه دوستام خالی اون...
31 شهريور 1393
1650 22 43 ادامه مطلب

یه روز جمعه با روژینای مامان

سلام جوجه طلایی مامان جمعه هفته گذشته خواستیم که از روزای پایانی تابستون استفاده ببریم با دوستای پایه مامان، خاله ندا و خاله مریم تصمیم گرفتیم بریم خلخال. صبح به محض حرکت هوا فوق العاده ابری شد و شروع کرد به بارون گرفتن. یه قسمتی از راه رو رفته بودیم که باباسی پیشنهاد داد برگردیم چون مطمئنا جاده کوهستانی هوا بدتر از اینجاس و احتمال داره سیل راه بیفته و کلا مسیر خطرناکه! ما هم حالمون گرفته شد که داریم برمیگردیم که باباسی سورپرایزمون کرد و گفت بریم بام سبز لاهیجان. ما هم که حسابی داشتیم ذوق مرگ میشدیم در کمال خونسردی قبول کردیم. چون بچه ها صبح زود از خواب پاشده بودن و صبحانه نخورده بودن تو راه یه جا مکثی کردیم واسه خ...
17 شهريور 1393
2869 23 48 ادامه مطلب

روژینا و تولد علی کوچولو

 روز پنج شنبه 30 مرداد  تولد علی کوچولو پسملی همکار مامان بود. علی جون تولدت مبارک عزیزم بعد ناهار زودتر خوابوندمت تا واسه عصری تو تولد لجبازی نکنی و خودتو خودم اذیت نشیم. ساعت حدود 5 عصر با کلی نازو لوس کردن از خواب بیدارت کردم و بعدش قلقلک بازی. وقتی که کمی شارژ شدی یه میان وعده جزئی خوردی(شیر و بیسکویت) و لباساتو تنت کردم.  قبل بیدار شدنتم خودمو آماده کرده بودم. با خاله ندا هماهنگ کردیمو با هم رفتیم تولد. در ابتدا بسیار دخملی ساکت و سنگین و خانمی بودی و کنار مامان نشسته بودی. اما فقط و فقط بعد از چند دقیقه ای شروع کردی به شیطونی و این ور اون ور دوییدن. منو زیر چشمی نگاه میکردی ببینی دعوات میکنم یا نه  ...
5 شهريور 1393
1937 13 16 ادامه مطلب

سفر به سرعین

سلام نفس مامان امروز اومدم خاطرات سفر به  سرعین رو برات ثبت کنم گل کوچولوی من. روز سه شنبه 21 مرداد موقع ناهار (چون من و بابا همدیگرو در روز کم می بینیم ،جلسات خونه ما معمولا سر میز ناهاره )به صورت اتفاقی تصمیم گرفتیم با همکارای من یه مسافرت کوتاه بریم اونم مثل سرعین. تلفنی با خاله ندا و خاله مریم هماهنگ کردیم و برناممون شد حرکت به سمت سرعین بامداد روز پنج شنبه 23 مرداد. خلاصه روز موعود فرا رسید سر ساعت 6 صبح حرکت کردیم. تصمیم گرفتیم رفتنی از مسیر خلخال بریم. وای که هرچی از این خطه بگم کم گفتم حتی عکسا هم نمی تونن زیباییهاشو توصیف کنن. این درختا بالای کوه کنار جاده بود اینم چن ...
29 مرداد 1393
1774 21 31 ادامه مطلب

19 ماهگی نفس کوچولو

  19 ماهگیت مبارک عشق مادر میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنج های زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست میلاد تو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم فرشته کوچکم ...
26 مرداد 1393
1183 15 23 ادامه مطلب