اندراحوالات 21 ماهگیه جوجه کوچولو
اول از همه:
21 ماهگیت مبارک عزیز دل مامان
شکر و هزاران مرتبه شکر برای داشتنت
امروز با شکوهترین روز هستیست، روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه داد
دوم از همه:
سلام و 100 سلام نه 1000سلام و 120 هزار تا بوس برای دوستای نازنینم که تو این چن وقت غیبتمون مدام جویای حالمون بودن.
قربون همتون
تو این چن وقت مامانی یه کم سرش شلوغ بوده و نتونسته بیاد وبت رو بروز کنه عسل مامان شرمنده
روز پنج شنبه 3 مهر مامانی(مامان خودم) نبود خونه که تو پیشش بمونی و مادر جون (مامان باباسی) هم به خاطر دیسک کمرش نمی تونه مراقبت باشه و عمه سمیه هم واسه کاری خونه نبود. نتیجتا کسی نبود تا دخملی مامان پیشش بمونه و مامان بره سر کار.
اولش تصمیم گرفتم مرخصی بگیرم ولی چون تو محل کارم سرم شلوغ بود به این فکر افتادم تو رو با خودم ببرم.
الهی که مامانش قربونش بشه در ابتدا با استقبال گرم همکارا(خاله های همیشه در صحنه ) مواجه شدی!
اولش طبق معمول خیلی ساکت و خانوم پیش مامان نشستی و بعد یه یه ربعی یخت آب شد و شروع کردی به معاینه فنی همه چیزو همه جا.
اون روز خیلی بهت خوش گذشته بود. به منم همینطور
از یه طرف باید جواب ارباب رجوع هارو میدادم از طرف دیگه جواب شمارو. گاهی اوقات هم اونا صبر میکردن تا شما حرف زدن و آواز خوندنت تموم شه بعد موضوع خودشون رو مطرح میکردن.
دخملی رئیس من در اتاق هیئت رئیسه
دو هفته پیش هم عصرونه خونه خاله ندا دعوت بودیم.جای همگی خالی خیلی بهمون خوش گذشت.
کمی با تاخیر رسیدیم . بعدشم طبق معمول تو ماهان و علی شروع کردین به شلوغ بازی. ما مامانا هم که انگار چن ماهه همو ندیدیم شروع کردیم به صحبت.
خلاصه کمی بزن و بکوبو برقص و عصرونه.
عصرونه خوشمزه سالاد الویه و سمبوسه که من عاشقشم
هفته پیش هم با مامانی رفتم یه چن تا خرید کوچولو واسه تو خونه ای برات انجام دادم.
این بلزم عمو محمد واسه دخملی خریده دستش درد نکنه
دخملی عاشق فلش کارتاشه وقتی باهاشون بازی میکنه متوجه اطرافش نیست
چهارشنبه هفته پیش هم عروسی خواهر خاله راحله بود. هوا خیلی خوب بود. عصری بردمت حموم تا جیگرم واسه عروسی خوشگل شه. غافل از اینکه شب هوا سرد میشه.
خلاصه هیچی تو عروسی خیلی بهت خوش گذشت و کلی رقصیدی وسط سن.
شب برگشتیم نتونستی تا صبح بخوابی مدام بیدار میشدی و گریه میکردی.
صبح پاشدی دیدم بینیت آبریزش داره و تا ظهر تب هم کردی.
سریع از اداره مرخصی ساعتی گرفتم و بردمت دکتر. بد سرما خوردی.الانم تا امروز دارو مصرف میکنی.ولی خدارو شکر تبت قطع شده و رو به بهبود هستی.
اینم چن تا عکس از دیشب و مذاکرات جوجه و بابا جونش و مراسم چای خورون خونه مامانی
الهی قربون اون چای خوردنت با نعلبکی بشم من
اینم نفس کوچولوی مامان که داره به نی نیش می می میده
عاشقتم عزیز دلم