روژیناروژینا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

روژینا نفس مامان و بابا

رویداد های 25 ماهگی

سلام عمر مامان ، جیگر مامان اول از همه 26 ماهگیت مبارک روزهای پایانی سال هست و همه تند و تند مشغول انجام دادن کارهای عقب مونده، خونه تکونی، خرید عید و تهیه هفت سین و کلی برنامه جالب و هیجان انگیز که بوی زندگی میده.... خدا رو شکر میکنم هزاران هزار بار که امسال رو هم در کنار تو بودم و سالی پر از اتفاقات جور واجور رو به سلامتی پشت سر گذاشتیم... از رویدادهای یک ماه اخیر میخوام بگم.... اول اسفند روز جمعه تولد 2 سالگی آرش کوچولو نی نی پسر خاله مامان دعوت بودیم. روژینا گلی هم که عاشق تولد و انگشت زدن کیک تولد بچه های فامیل مامان هم خیلی بهمون خوش گذشت وای که چقد با بچه ها بازی و ورجه وورجه کردی ...
24 اسفند 1393
1752 10 10 ادامه مطلب

25 ماهگی جوجه کوچولو

25 ماهگیت مبارک عشق مامان اینم کادوی مامان و باباسی (تاب تاب) به مناسبت 25 ماهگی گل دخملمون   عزیز مادر منو ببخش که بعد از جشن تولدت نتونستم بیام و وبت رو آپ کنم. تو این ماهی که سپری کردیم اتفاقات زیادی پیش اومد چن روز بعد از تولدت از طریق sms متوجه شدم مامان دوست خوب وبلاگیم مریم جون، مامان امیر علی دونه برفی از دنیا رفته. از شنیدن این خبر واقعا شوکه شدم. برای مریم عزیزم از خدای مهربون صبر مسئلت دارم و امیدوارم مادربزرگوارش با خانم فاطمه زهرا محشور بشن http://amirali-90.niniweblog.com/ از دخملی بگم که تو این چن وقت خانوم تر شدی اما یکم لجباز البته بعضی وقتا..... از همه بدتر اینکه اصلا لب به غ...
28 بهمن 1393
2249 24 40 ادامه مطلب

تولد 2 سالگی

  روزی که به دنیا آمدی هرگز نمیدانستی زمانی خواهد رسید که آرامش بخش روح و روان کسی هستی که با بودن تو دنیا برایش زیباتر است بهانه ی زندگیم تولدت 2 سالگیت مبارک عشقم ، امیدم تو هیچی کم نداری برای همه چیز من بودن دیوانه وار دوستت دارم دخترم روز جمعه 26 دیماه یه روز آفتابی و خوشگل با  تاخیر یک روزه جشن تولد دو سالگی عشقم با تم زنبوری تو خونه مامانی برگزار شد. زحمت تزیینات تم هم دوست وبلاگیم زهرا جون کشیدن واقعا دستش درد نکنه http://parsaparty.blogfa.com/ جای همه دوستای وبلاگیم خالی بود. خیلی بهمون خوش گذشت خصوصا به وروجک شیطون بلای ...
29 دی 1393
8921 33 63 ادامه مطلب

تحولات روژینا گلی

سلام جیگر مامان بعد چن وقتی امروز فرصت کردم وبت رو آپ کنم ولی طبق معمول بازم با عجله هفته گذشته با کلی رشوه بالاخره راضیت کردم ببرمت آرایشگاه و موهاتو کوتاه کنم. موهات خیلی بلند و کم جون شده بود. اما بر خلاف علاقه ای که در ابتدا نشون میدادی وقتی خاله دست به قیچی شد انگار که دوباره پرستارای بیمارستان رو دیده باشی شروع کردی به گریه کردن و جیغ و هوار خیلی دلم سوخت چون کاملا درکت میکردم و میدونستم دلیل این همه ترست چیه خدارو شکر آرایشگرمون خیلی حرفه ای عمل کرد و با وجود گریه و بی تابی تو سریعا موهاتو کوتاه کرد. موقع خارج شدن از اونجا کلی با خاله دوست شده بودی و براش بوس میفرستادی اینم عکسای دخملی بعد کوتاهی مو که البته یه کوچو...
14 دی 1393
3163 22 41 ادامه مطلب

روژینا و یلدای 93

  عزیز دل مادر چه ذوقی دارم که حتی یک دقیقه بیشتر در خواب منی! یلدات مبارک عشقم دوستای مهربون نی نی وبلاگی من، عاشقتونم یلداتون هزاران بار مبارک یلدای 92 یلدای 93 اینم از بقیه عکسای شب یلدای امسالمون فدات بشم که کلی ذوق کردی بازم انگشت ملوسک تو کیک روژینا و باباسی و باباجون اینم عکس 2 روز پیش دخملی وقتی برای اولین بار اجازه داد موهاشو دو گوشی ببندم و این هم ادامه ماجرا قربونت بشم که عاشق فوت کردن شمع تولدی و تو خونه هر جا شمع ببینی بیچارمو...
1 دی 1393
3153 17 23 ادامه مطلب

23 ماهگیه عروسک خانوم

فرشته پاک و معصومم 23 ماهگیت مبارک همه زندگی من وبابایی دیشب دوشنبه 93/9/24 به مناسبت 23 ماه کامل در کنار فندق کوچولو بودن یه جشن 3نفره خودمونی با حضور مامان و باباسی و روژی ملوسه گرفتیم. خدارو هزاران مرتبه شکر که دخملی الان خوبه و سرحال دیگه چیزی به تولد دو سالگیت نمونده عشقم خدایا هزاران بار شکر دخترم داره 2 ساله میشه و بزرگتر و خانومتر خدایا خیلی دوست دارم که همچین نعمت ارزشمندی رو بهم دادی تمام سعیمو میکنم که قدر این نعمت بزرگ رو بدونم اینم چن تا عکس از دیشب اینم کیک 23 ماهگی متاسفانه شمع عدد 3 نداشتم و با کمبود امکانات مواجه بودیم ناچارا از عدد 2 و 3 تا شمع کوچول...
25 آذر 1393

روژینای مامان و یه هفته خیلی سخت

سلام امید مامان دلم خیلی پره. تو هفته ای که گذشت خیلی سختی کشیدیم خصوصا خودت ولی خدا رو هزاران مرتبه شکر که همه چیز به خوبی و خوشی گذشت. جمعه هفته گذشته 93/9/7 صبح به محض بیدار شدن از خواب احساس کردم بینی کوچولوت کیپ شده با خودم گفتم ای داد بیداد بازم بچم داره سرما میخوره.... تا ظهر به حدی آبریزش بینی داشتی که دیگه داشتم کم کم میترسیدم و همین شد که برای اولین بار شروع کردم به خود درمانی!!!!!! گفتم یه سرما خوردگی سادس این منم که همیشه همه چیز و بزرگ میکنم. با چن سی سی استامینوفن و چن سی سی سفکسیم زودی خوبش میکنم بچمو..... اتفاقا تاروز یکشنبه همون هفته آبریزشت به کلی قطع شد و خدا رو شکر میکردم که حالت خوب شد و کار به جاهای ب...
19 آذر 1393
1259 15 31 ادامه مطلب

وبلاگ کوچولوی من تولد یک سالگیت مبارک

وبلاگ دختر کوچولوی من 1 ساله شد   یک سال خاطرات تلخ و شیرین رو برات اینجا ثبت کردم عشق مادر شبا و روزای قشنگ از تنهاییامون گفتم ، از شادیها و غم هامون گفتم، از جشن ها و دور همی هامون گفتم روزای آفتابی یا برفی و سرد رو ثبت کردم از نشستن تا تاتی تاتی کردن و راه رفتن و دویدنت و مرواریدای خوشگلت نوشتم از شیطنتای لذت بخشت و نگاهای نادمانه تو دل بروت!!!! و در این میان دوستای مهربون و گلی پیدا کردم که عاشقشونم و کلی بهشون عادت کردم و همیشه براشون آرزوی سلامتی و خوشبختی دارم و چن تاییشونم از نزدیک دیدم امیدوارم برای همیشه واسه هم دوستای خوبی باقی بمونیم نفس مامان می خوام تا...
6 آذر 1393
1544 19 29 ادامه مطلب

22 ماهگیت مبارک عشقم

سلام جوجه کوچولوی مامان شرمندتم که پست 22 ماهگیت رو اینقد با تاخیر دارم آپ میکنم امید دلم، نبض زندگی من 22 ماهگیت مبارک   عاشقتم،عاشقتم،عاشقتم الهی مامان قربونت بشه که تا هر جا میشنوی تولد اینقد ذوق میکنی که نگو. تند تند بهم میگی که می خوای فوت کنی(منظورت فوت کردن شمع تولده!!)بعدشم دست میزنی روز پنج شنبه بعد اینکه از محل کارم اومدم خونه با مامانی هماهنگ کردم که بازم یه چن ساعتی تو پیشش بمونی و من برم استخر. همونجا که بودم تصمیم گرفتم واسه 22 ماهگیت یه جشن خودمونی خونه مامانی بگیرم. برگشتنی رفتم و یه کیک کوچولو برات خریدم و شمع و فشفشه که قربونش بشم عاشقشی اینم کیک اون شبمون ...
2 آذر 1393

تولد دایی رامین

سلام زندگی من 22 آبان تولد دایی رامین مهربونه امسال 27 ساله میشه در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست! مثل آرامش بعد از یک غم،مثل پیدا شدن یک لبخند،مثل بوی نم بعد از باران در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست!من به آن محتاجم! امسال دهمین ساله که بدون تو ، رامین عزیزم ،تولدت رو جشن میگیریم 10 ساله که مامان همچین روزی رو به جای شاد بودن و پایکوبی کردن ، سر خاکت اشک میریزه و باهات درد دل میکنه و من با دیدن اشکاش احساس میکنم غصه دار ترین آدم دنیام آرزوی اینکه داداش مهربونم پیشمون باشه و تو دایی رامین صداش کنی و براش دلبری کنی به دلم موند همیشه بهم میگفت اگه خواهر زاده داشته باشم جونمم بخواد براش میذارم چرا ا...
25 آبان 1393
2557 12 37 ادامه مطلب