روژیناروژینا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

روژینا نفس مامان و بابا

پرنسس کوچولوی من

 معنی اسم روژینا:Gifs Animés bebe 61

                خورشید مادر

                     روشنایی سپیده صبح

          صبح روشن

                                       پاکی و روشنایی 

روژینا و مهد کودک

  امسال من و بابایی تصمیممون برای رفتن تو به مهد قطعی شد!!!! با توجه به شناختی که از روحیاتت داشتم میدونستم پروژه بسیار خطیر و وقتگیریه و به این راحتی جدایی از من رو قبول نمی کنی ولی با این حال عزمم رو جزم کردم و استارتش رو زدم. از اوایل مرداد شروع کردم به تحقیق تو مهد های شهرمون یه چن جایی رفتم ولی راضی نبودم تا اینکه مهد باغ شادونه رو پیدا کردم واقعا اوایل فکر اینکه ازم چندین ساعت کامل جدا شی و پیش کسایی باشی که من اصلا روشون شناخت ندارم داشت دیوونم میکرد کلی با مسئول مهد و مربی خودت جلسه گذاشتم و صحبت کردم تا به نتایج دلخواهم رسیدم از روز اول خیلی به مهد علاقه نشون دادی اما به یه شرط!!!!!!!!!!!!!!!! مامانی ب...
27 آبان 1395

دشت شقایق - تابستون 95

  عشق مامان 46 ماهگیت مبارک کلی عکس و خاطره از ماه های گذشته دارم که هنوز فرصت نکردم ثبتشون کنم فعلا میریم سروقت تابستون و گشت و گذار به دشت شقایق جاده خلخال   بابایی و عمو مهدی طی یک تصمیم یهویی مارو سورپرایز کردن و برنامه سفر یک روزه به منطقه بکر و زیبا و دیدنی دشت شقایق جاده خلخال رو گذاشتن ماهم که همیشه آماده به سفر خیلی یهویی آماده شدیم و صبح زود راهی وای که هر چی از آب و هوا و مناظرش بگم کم گفتم، فقط حیف که فرصت نشد زودتر خاطراتش رو که تو ذهنم بود و الان جزئیاتش رو فراموش کردم ، ثبت کنم. عشق مادر دختری ...
26 آبان 1395

پایان ترم اول زبان

سلام به جوجه خودم تابستون پر کار ما کم کم داره به انتهاش نزدیک میشه امسال تصمیم گرفتم کلاس زبان ثبت نامت کنم و خودت هم خیلی اشتیاق نشون دادی البته بگما جلسه اول اصلا همکاری نمیکردی و دلت نمی خواست ازم جدا شی و مجبور شدم کنج در، رو صندلی بشینم و در هم باز باشه تا منو ببینی! همش هم استرس داشتی که ازت دور شم ولی شکر خدا در عرض دو سه جلسه خیلی خوب همکاری کردی و عاشق تیچرت شده بودی و سراغ منم نمیگرفتی دیروز 24 شهریور 95 آخرین روز کلاست و به نحوی جلسه فاینالتون بود و اولین امتحان زندگیت رو دادی الهی که مادر فدای اون امتحان دادنت بشه ایشالا مدارج بالاتر فرشته کوچولوی من روژینا و  همکلاسیش نسترن کوچولو و تیچر مه...
25 شهريور 1395

جشن تولد سه سالگی با تم کیتی

سلام عشق کوچولوی مامان خلاصه بعد از 6 ماه و اندی تونستم بیام اینجا و وبت رو آپ کنم چقد دلم واسه اینجا و دوستای ناز وبلاگیم تنگ شده بود قبل هر چیز 3.5 سالگیت مبارک عسلکم مامان قربون اون قدو بالات بشه برای دیدن عکسای جشن تولد سه سالگی به ادامه مطلب برید لطفا جشن تولد 3 سالگیت بعد کلی برنامه ریزی و ....و حالا بماند که همون تاریخ یه سرمای جزئی خوردی و کلی برنامه هامون به هم ریخت با تاخیر حدودا یک ماهه برگزار شد تو بهمن ماه اینم از عکسای تولد دخملی ما با تم کیتی کیک با تم کیتی اینم عروسک من کنار دوستاش ...
28 تير 1395
4766 16 16 ادامه مطلب

تولد 3 سالگی

از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم تمام دقایق مانده از عمرم به همراه زیبا ترین بوسه های عاشقانه هدیه ای برای روز تولد تو لمس بودنت مبارک فرشته کوچک 3 ساله من بزودی با کلی عکس و خاطره از جشن تولد، برمیگردیم ...
24 دی 1394
3974 15 30 ادامه مطلب

آذر ماه و شب یلدای ما

سلام جیگر مامان امروزم تند و تند اومدم یه سری عکس بذارم و برم باید منو ببخشی فصل امتحانات هست و منم خیلی درگیر فقط اینو بگم که نفسم به نفست بنده بخدا عاشقتم جوجه کوچولوی مامان اول از همه عکسای شب یلدا خونه مامان جون دوستای مهربونم بفرمایید ادامه مطلب  خیلی برنامه ها واسه شب یلدای امسال داشتم اما واقعا فرصت نکردم کاری خاصی انجام بدم ولی مهمتر از همه اینه که تو که همه زندگیمی امسال برای سومین سال شب یلدا کنارمونی و این از همه چیز برام با ارزش تره دقیقا یادم نمیاد روزش یکشنبه بود ولی فکر میکنم 15 آذر بود که اینجا هوا فوق العاده سرد بود. ظهر که من و بابا...
9 دی 1394

پایان کلاسهای مادر و کودک 2 تا 3 سالگی

سلام عشق کوچولوی من شکر خدا امسال هم تونستم و فرصت کردم تو رو تو کلاسای مادر و کودک ثبت نام کنم. کل تابستون و اوایل پاییز تو این کلاسا شرکت کردی و طوری بهش علاقمند شدی که واسه رفتن به کلاس روزشماری میکردی عاشق مربیت خاله هاجر هستی طوری که وقتی میبینیش گل از گلت میشکفه و تند تند بهش سلام میکنی هرچی بگه به حرفاش گوش میکنی و هر تکلیفی سر کلاس بهتون میده سعی میکنی زودتر از بچه های دیگه آمادش کنی و با دست خودت ببری و به خاله هاجر نشون بدی خاله هاجر هم بوست میکنه و قربون صدقت میره و بلند میگه:   واااای بچه ها ببینین روژینا چی درست کرده!!! الهی که مامان فدات بشه که هم کلی ذوق میکنی و هم احساس غرور!  وای که م...
15 آذر 1394
1961 12 10 ادامه مطلب

تابستونی که گذشت....

سلام عشق مامان ، نفس مامان تو این پست می خوام تند و تند جبران مافات کنم و هر چی از خاطرات تابستون رو که نتونستم برات ثبت کنم تا جایی که به یاد دارم مرور کنم. اولین چیزی که به یاد دارم مسافرت یک روزه ما به رامسره. صبح زود به اتفاق دوستای خوب و صمیمیمون خاله راحله و عمو مهدی راهی شدیم. توی راه به لنگرود رسیدیم و تو تالابش چن تایی عکس گرفتیم .واقعا دیدنی بود پر از گلای نیلوفر مردابی زیبا بعدشم حدود ساعت 11 رسیدیم مجتمع تفریحی تله کابین رامسر و ....   اینم از ادا اطوارای دخملی ما بام رامسر آبنمای فوق العاده زیبا ...
9 آذر 1394