سفر به سرعین
سلام نفس مامان
امروز اومدم خاطرات سفر به سرعین رو برات ثبت کنم گل کوچولوی من.
روز سه شنبه 21 مرداد موقع ناهار (چون من و بابا همدیگرو در روز کم می بینیم ،جلسات خونه ما معمولا سر میز ناهاره )به صورت اتفاقی تصمیم گرفتیم با همکارای من یه مسافرت کوتاه بریم اونم مثل سرعین. تلفنی با خاله ندا و خاله مریم هماهنگ کردیم و برناممون شد حرکت به سمت سرعین بامداد روز پنج شنبه 23 مرداد.
خلاصه روز موعود فرا رسید سر ساعت 6 صبح حرکت کردیم. تصمیم گرفتیم رفتنی از مسیر خلخال بریم.
وای که هرچی از این خطه بگم کم گفتم حتی عکسا هم نمی تونن زیباییهاشو توصیف کنن.
این درختا بالای کوه کنار جاده بود
اینم چن تا عکس از همون جاده(بین راه پیاده شدیم تا صبحونه بخوریم)
حدود ساعت 11 صبح رسیدیم
اینم یه عکس از وروجکا در بدو ورود
تصمیم بر این شد ناهار رو بخوریم و کمی استراحت کنیم و واسه عصر بریم ویلا دره
ساعت 3.5 حرکت کردیم به سمت ویلادره.
ویلا دره اسم محلی تو سرعینه که خیلی دیدنیه.یه دره بین دوتا کوه که هم آبشار داره هم غار و داخلش ویلا هم زیاد وجود داره و به خاطر وجود مسافر و توریست ها بساط و بازاری هم برپاست.
خیلی جای باحالی بود.جایی شبیه ماسوله خودمون
رفتن به قسمت آبشار و غارش با وجود بچه کوچیک سخت بود به همین خاطر آبشار و غار رو از دور تماشا کردیم. وبعدش رفتیم تو یه آلاچیق و جای همگی خالی یه آش دوغ سر حال زدیم.
ویلادره
آش دوغ خورون
روژینا و ماهان هر جا یه حوض آبی میدیدن شروع میکردن به آب بازی
کنار آلاچیقمون یه مرغ مینای خوشگل بود
کمی از این پرنده ترسیده بودی عشقم
الحق عسل اردبیل حرف نداره.بچه ها پیشنهاد دادن همونجا سوغاتی هامون رو بخریم .
واسه وروجکا هم ذرت خریدیم مشغول شن تا ما بتونیم سر فرصت خرید کنیم.
برگشتنی به سمت سرعین هم تو راه چادر و شتر دیدیم،فکر کن شتر تو فاصله یک متری آدم
شبم جای همگی خالی رفتیم رستوران دیزی بخوریم. از اونجایی که پایه نداشتیم رای گیری به عمل اومد و مقرر گردید کباب ترک بخوریم.منم که اصلا دوست ندارم این غذا رو
روژینا بازم تو رستوران در حال آب بازی و آتیش سوزوندن
از بس شیطونی میکردی عکس واضح نیست قربون دخملی طلای خودم بشم من
جیگرتو که داری کیف میکنی
اون شب اونجوری گذشت.
صبح فردا ما مامانا تصمیم گرفتیم 6 صبح بریم آب گرم. خیلی دلم می خواست تو رو هم با خودم میبردم ولی باباسی اجازه نداد و میگفت هم خطرناکه و هم محیط بیرون سرده وقتی از آب برگردی سرما میخوری.
منم اصرار و ریسک نکردم و گذاشتم تو پیش بابا بمونی.جای همگی خالی بود خیلی خوش گذشت.
بعد ما هم بابا ها با پسملیا رفتن و وقتی برگشتن پروژه صبحونه رو داشتیم.
وااااااااااااای از صبحانه سرعین، که هر چی بگم کم گفتم
عسل و سرشیر تازه و نون فطیر سنتی
بعد صبحانه هم کم کم شروع کردیم به جمع کردن وسایل و شما هم بازی کردن. حدود 12 حرکت کردیم و این دفعه از مسیر آستارا به رشت برگشتیم.
ناهار رو تو آستارا خوردیم و آقایون به ما یه اندک فرصتی برای خرید تو بازار ساحلی آستارا رو دادن.
شاید نزدیک به 2 ساعت ولی واقعیتش رو بگم واسه من مثل 10 دقیقه گذشت.با اینکه تو پیش بابایی مونده بودی. الهی بگردم وقتی برگشتم دیدم تو ماشین تو بغل باباسی از بس شیطونی کرده بودی خوابت برده بود. ما هم یه سری وسایل خرده ریز خریدیم و راهی خونه شدیم.
روژینا موقع برگشتنی تو ماشین
فدای دخمل خوش تیپم بشم که عینک مامانشو زده نفس شده