25 ماهگی جوجه کوچولو
25 ماهگیت مبارک عشق مامان
اینم کادوی مامان و باباسی (تاب تاب) به مناسبت 25 ماهگی گل دخملمون
عزیز مادر منو ببخش که بعد از جشن تولدت نتونستم بیام و وبت رو آپ کنم.
تو این ماهی که سپری کردیم اتفاقات زیادی پیش اومد
چن روز بعد از تولدت از طریق sms متوجه شدم مامان دوست خوب وبلاگیم مریم جون، مامان امیر علی دونه برفی از دنیا رفته. از شنیدن این خبر واقعا شوکه شدم. برای مریم عزیزم از خدای مهربون صبر مسئلت دارم و امیدوارم مادربزرگوارش با خانم فاطمه زهرا محشور بشن
http://amirali-90.niniweblog.com/
از دخملی بگم که تو این چن وقت خانوم تر شدی اما یکم لجباز البته بعضی وقتا.....
از همه بدتر اینکه اصلا لب به غذا نمیزنی و با کلی زحمت و برنامه باید بهت غذا بدم.
خیلی لاغر شدی. وقتی بردمت برای کنترل قد و وزن بهم گفتن که نسبت به 1.5 سالگیت فقط 200 گرم اضافه کردی ولی ماشالا قدت خوبه 89 cm
احساس میکنم خیلی بهم وابسته تر شدی . گاهی اوقات میای بغلم و با همه وجودت منو میبوسی واااااای نمی دونی چقد کیفور میشم دوست دارم همونجا برات بمیرم.
خدا کنه زودتر بزرگ شی و همدم و مونسم شی. آخ که چقد باید با هم درد دل کنیم و هم صحبت شیم وای که چه حالی میده. از خدا فقط سلامتی و خوشبختیه یکی یه دونمو می خوام
عروسک لوس خودم
این روزا تفریحمون شده بردن تو به انواع پارک های سرپوشیده که خیلی هم دوستداری و کلی هم خودتو تخلیه میکنی. بعضی وقتا واقعا دلم میسوزه که اینقد توی خونه هستی و محدود و جایی رو نداری آزادانه بدو بدو و شیطونی کنی
عکسایی که با گوشیم گرفتمو هر کاری کردم نتونستم بچرخونم مجبور شدم همینجوری آپلود کنم
دخملی و باباسی در حال کشیدن نقاشی
چن وقته با دوستای وبلاگی همشهریم تو وایبر و لاین و .... در ارتباطم. با همدیگه قرار گذاشتیم واسه شنبه هفته گذشته تا همو ببینیم. تا عصر اون روز یه جن تایی از گروه 8 نفرمون اعلام آمادگی کردن.
راس ساعت 6 قرار داشتیم پارک کودک ماهک
برای اولین بار من و دخملی از همه زودتر و آن تایم حاضر شدیم در محل
بعد ما زهرای عزیزم به همراه محمد پارسای نازم اومدن
http://ninijoon91.niniweblog.com/
بعد اونا هم سارای عزیزم و دو قلوهای دوست داشتنی هومان و هورمزد کوچولو
http://homanhormazd.niniweblog.com/
خیلی از دیدنشون خوشحال شدم. روژینا کلی باهاشون بازی کرد و خوش گذروند و صد البته شیطووووونی
از بس ورجه وورجه میکردن اجازه گرفتن عکس به ما ندادن ، ما هم مجبور شدیم شکار لحظه ها انجام بدیم و اصلا نتونستیم کمی با هم صحبت کنیم. ولی به هرحال خیلی بهمون خوش گذشت.
زری عزیزم و ایلیای خوشگلم هم اومدن، ولی به خاطر موندن تو ترافیک خیلی دیر رسیدن و مجبور شدیم به یه احوالپرسی بسنده کنیم و قرارمون رو به یه زمان دیگه موکول کنیم.
http://iliyaboy.niniweblog.com/
اینم از عکسای هول هولکی بچه ها
روژینا و محمد پارسا
روژینا و هومان
اینم دخملیه مامان بعد از اومدن از پارک به خونه
از خستگی نمی تونه چشاشو باز بذاره مامان قربونش بشه
چن روز پیشم که ولنتاین بود. اینم جشن کوچولوی ولنتاین خونه ما
ولنتاین تو هم مبارک عشق کوچولوی مامان