روژیناروژینا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

روژینا نفس مامان و بابا

سفر به مشهد مقدس

سلام به دخملی نازم و دوستای مهربونم گفته بودم برمیگردم ،با کلی عکس و خاطره از سفر ،فقط بازم با تاخیر روز سه شنبه 29 اردیبهشت 94 راس ساعت 5 عصر پرواز داشتیم به سمت مشهد مقدس. خیلی خیلی خیلی خوشحال بودم و برای رفتن به این سفر لحظه شماری میکردم. رفتن به شهر مشهد جدا از سیاحتش یه حس و حال دیگه ی داره که آدم رو سمت خودش میکشونه . به محض رسیدن به مشهد و دیدن شهر ناخودآگاه اشک تو چشام جمع شد و به امام رضای خودم سلام عرض کردم و بهش گفتم سلام آقا من اومدم ،خیلی دوستت دارم، ممنونم ازت که منو طلبیدی. بعد یک ساعت و 20 دقیقه رسیدیم و از اونجا راهی هتل شدیم. سریع بعد از یه استراحت مختصر راهی حرم شدیم واااای الان وقتی یا...
11 خرداد 1394
1471 24 36 ادامه مطلب

28 ماهگی نفسم

28 ماهگیت مبارک فندق مامان الهی مامان فدات شه که دیگه داری خانومی میشی واسه خودت کتاب داستان کدو قلقله زن کادوی ماهگردت ای جوووووووووووونم   چهارشنبه هفته گذشته هم جلسه اول کلاس مادر و کودک بود مثل همیشه خیلی استقبال کردی و خوشحال بودی تو کلاس شعر خوندی بازی کردی و نقاشی کشیدی ....   دخملی پنج شنبه هفته گذشته برای بار سوم موهاشو کوتاه کرده! وای که چقد تو آرایشگاه خانوووووووم بودی!همینطور ساکت و آروم نشستی تا خاله موهاتو کوتاه کرد. عصر جمعه من و تو و بابایی یه سر رفتیم گشت و گذار داخل استانی تا از تعطیلاتمون استفاده کنیم خیلی خوش گذشت واقعا جای همه دوس...
28 ارديبهشت 1394
2099 14 22 ادامه مطلب

روزهای اردیبهشتی ما

سلام عسل مامان این روزها زیاد فرصت نمی کنم مثل قدیم به وبلاگت سر بزنم و آپدیتش کنم ولی بدون دیوونه وار دوستت دارم عشقم روز 12 اردیبهشت 3 تا مناسبت داشتیم: 1-روز پدر     2-روز مرد    3-تولد مامان مهربونم      4-باز نشستگی بابای عزیزم        اینم عکسای همون روز و جشن خودمونی خونه ما متاسفانه بقیه عکسارو نمی تونم تو وبلاگ آپلود کنم مامان عزیز تر از جونم تولدت مبارک به دنبال کوچکترین فرصت بودم تا بزرگترین تبریک را نثار قلب مهربونت کنم مهربان ترین بابای دنیا صادقانه دوستت د...
23 ارديبهشت 1394
1691 13 14 ادامه مطلب

27 ماهگی دخملی و خبرای جدید

سلام دختر قشنگم با کلی تاخیر 27ماهگیت مبارک خانومم آرزویم این است: نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز و به اندازه هر روز تو عاشق باشی عاشق آنکه تو را می خواهد و به لبخند تو از خویش رها می گردد و تو را دوست بدارد به همان اندازه حالا بریم سراغ 2 تا خبر جدید از روژینازم: خبر اول اینکه دخملی مامان از روز 21 فروردین 94 دیگه شیر مادر نمی خوره البته شیر خشک رو 2 روز بعد از تولد 2 سالگیت ترک کردی ولی خیلی به شیر مادر وابسته بودی طوری که از خیلی وقت پیش تصمیم داشتم ترکت بدم اما طوری بهم میچسبیدی و التماس میکردی که واقعا دلم نمیومد. بالاخره به پیشنهاد مامانم مصمم شدم که ای...
31 فروردين 1394
1684 20 29 ادامه مطلب

نوروز 94 و دختر نازم

سلام به دوستای ناز خودم امیدوارم سالی پر از شادی، سرزندگی،امید و سلامتی رو آغاز کرده باشین سلام عشق مادر سال 1394 هم آغاز شد لحظه تحویل سال امسال ساعت 2.15 دقیقه بامداد بود. من و تو بابایی تو خونه خودمون کنار هفت سینمون بیدار و منتظر بودیم. البته جوجه کوچولوی نازم که تو باشی خیلی شیطونی کردی و 100 بار قصد بهم ریختن سفره رو داشتی و همش در مورد جزئیات سفره سوال میپرسیدی...این سیه(چیه)..اون سیه.... هرکدوم از شمع های سفره رو 10 ،12 باری روشن کردی و دوباره فوت کردی تا سال تحویل شد. واسه گرفتن عکسای هفت سینم بیچارم کردی تا تونستم همین چن تا رو درست حسابی ازت بگیرم... خیلی دوست دارم لحظه تحو...
20 فروردين 1394
3640 13 23 ادامه مطلب

چهارشنبه سوری 93

  تق تق تق فش فشه، فاصلمون کم بشه هیزم و نفت و آتیش دوست دارم خداییش سیب زمینی به سیخه، عکس گلت به میخه غماتو بیار فوتش کن، کینه داری شوتش کن هوا بهاری میشه، سرما فراری میشه، زردی ازت دور بشه، هر چی میخوای جور بشه     به سلامتی و دلخوشی چهار شنبه سوری 93 هم اومد امسال از بس کارای عقب افتاده داشتم نتونستم واسه چهار شنبه سوری برنامه ریزی کنم به صورت کاملا  اتفاقی شب قبلش یه sms از قصر بازی برام اومد و نوشتن که برنامه دارن منم به باباسی پیشنهاد دادم شب وقتی از سر کار اومد خونه، با  هم یه سری اونجا بزنیم. بنده خدا باباسی هم با اینکه آخر سالی کلی کار داشت ولی با ...
28 اسفند 1393
2801 14 14 ادامه مطلب

رویداد های 25 ماهگی

سلام عمر مامان ، جیگر مامان اول از همه 26 ماهگیت مبارک روزهای پایانی سال هست و همه تند و تند مشغول انجام دادن کارهای عقب مونده، خونه تکونی، خرید عید و تهیه هفت سین و کلی برنامه جالب و هیجان انگیز که بوی زندگی میده.... خدا رو شکر میکنم هزاران هزار بار که امسال رو هم در کنار تو بودم و سالی پر از اتفاقات جور واجور رو به سلامتی پشت سر گذاشتیم... از رویدادهای یک ماه اخیر میخوام بگم.... اول اسفند روز جمعه تولد 2 سالگی آرش کوچولو نی نی پسر خاله مامان دعوت بودیم. روژینا گلی هم که عاشق تولد و انگشت زدن کیک تولد بچه های فامیل مامان هم خیلی بهمون خوش گذشت وای که چقد با بچه ها بازی و ورجه وورجه کردی ...
24 اسفند 1393
1744 10 10 ادامه مطلب