27 ماهگی دخملی و خبرای جدید
سلام دختر قشنگم
با کلی تاخیر
27ماهگیت مبارک خانومم
آرزویم این است:
نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز و به اندازه هر روز تو عاشق باشی
عاشق آنکه تو را می خواهد و به لبخند تو از خویش رها می گردد
و تو را دوست بدارد به همان اندازه
حالا بریم سراغ 2 تا خبر جدید از روژینازم:
خبر اول اینکه دخملی مامان از روز 21 فروردین 94 دیگه شیر مادر نمی خوره البته شیر خشک رو 2 روز بعد از تولد 2 سالگیت ترک کردی ولی خیلی به شیر مادر وابسته بودی طوری که از خیلی وقت پیش تصمیم داشتم ترکت بدم اما طوری بهم میچسبیدی و التماس میکردی که واقعا دلم نمیومد.
بالاخره به پیشنهاد مامانم مصمم شدم که این کار رو انجام بدم. پیش خودم فکر میکردم که خیلی باید کار سخت و طاقت فرسایی باشه...
اما شکر خدا عالی، خوب و راحت همکاری کردی یه 2 روزی مدام سراغش رو میگرفتی و منم با اسباب بازی و ماساژ پشتت سرگرمت میکردم و بعد از اون دو روز به کلی فراموشش کردی.
روزای اول از اینکه دیگه شیر نمی خوردی و ازت دریغش کرده بودم خیلی بغضم میگرفت و خودم بیشتر از تو اذیت میشدم ولی شکر خدا همه چیز خیلی خوب و زود به روال عادیش برگشت.
و خبر دوم اینکه نفسم از روز 30 فروردین مهد کودکی شد !!!!!!!
دلیل اینکه به این زودی فرستادمت مهد کودک این بود که احساس کردم نیاز داری بیشتر بین هم سن و سالات باشی و باهاشون بازی کنی و ارتباط برقرار کنی و همینطور آموزش ببینی.
چن روزی بود درگیر پیدا کردن یه مهد خوب و مناسب برات بودم که بالاخره از یکیشون نسبتا خوشم اومد البته تصمیم داشتم که فقط روزی یکی دو ساعت اونجا باشی و البته مهد کودک مورد نظر تابستونام تعطیله پس مقرر شد همین 2 ماهه باقیمونده رو بصورت آزمایشی بفرستمت و از 3 سالگی ثبت نام قطعیت شروع بشه.
اینم چن تا عکس از رفتن روژینا گلی به مهد
دختر متفکرم
عکسای گردشای بهاری نفسم
نفسم به نفست بنده عشقم