روزت مبارک دخمل توچولوی مامان
تقدیم به بهترین دختر دنیا و امید حیات من با آرزوی بهترین و برترین ها برای فرشته زندگیم دختر قشنگم، روژینای نازم روزت مبارک ...
نویسنده :
مامان ریحانه
11:44
روژینا و تولد علی کوچولو
روز پنج شنبه 30 مرداد تولد علی کوچولو پسملی همکار مامان بود. علی جون تولدت مبارک عزیزم بعد ناهار زودتر خوابوندمت تا واسه عصری تو تولد لجبازی نکنی و خودتو خودم اذیت نشیم. ساعت حدود 5 عصر با کلی نازو لوس کردن از خواب بیدارت کردم و بعدش قلقلک بازی. وقتی که کمی شارژ شدی یه میان وعده جزئی خوردی(شیر و بیسکویت) و لباساتو تنت کردم. قبل بیدار شدنتم خودمو آماده کرده بودم. با خاله ندا هماهنگ کردیمو با هم رفتیم تولد. در ابتدا بسیار دخملی ساکت و سنگین و خانمی بودی و کنار مامان نشسته بودی. اما فقط و فقط بعد از چند دقیقه ای شروع کردی به شیطونی و این ور اون ور دوییدن. منو زیر چشمی نگاه میکردی ببینی دعوات میکنم یا نه  ...
نویسنده :
مامان ریحانه
11:06
سفر به سرعین
سلام نفس مامان امروز اومدم خاطرات سفر به سرعین رو برات ثبت کنم گل کوچولوی من. روز سه شنبه 21 مرداد موقع ناهار (چون من و بابا همدیگرو در روز کم می بینیم ،جلسات خونه ما معمولا سر میز ناهاره )به صورت اتفاقی تصمیم گرفتیم با همکارای من یه مسافرت کوتاه بریم اونم مثل سرعین. تلفنی با خاله ندا و خاله مریم هماهنگ کردیم و برناممون شد حرکت به سمت سرعین بامداد روز پنج شنبه 23 مرداد. خلاصه روز موعود فرا رسید سر ساعت 6 صبح حرکت کردیم. تصمیم گرفتیم رفتنی از مسیر خلخال بریم. وای که هرچی از این خطه بگم کم گفتم حتی عکسا هم نمی تونن زیباییهاشو توصیف کنن. این درختا بالای کوه کنار جاده بود اینم چن ...
نویسنده :
مامان ریحانه
12:38
19 ماهگی نفس کوچولو
19 ماهگیت مبارک عشق مادر میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنج های زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست میلاد تو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم فرشته کوچکم ...
نویسنده :
مامان ریحانه
13:29
تعطیلات عید فطر با روژی جونم
سلام نفس مامان با کلی تاخیر اومدم تا خاطرات چن روز تعطیلی عید فطر امسال رو برات ثبت کنم. امسال با کمال شعف و شادمانی عید فطر و تعطیلیهای بعدش یه 4 روزی به طول انجامید. اولش با بابایی تصمیم گرفتیم بریم یه مسافرت کوتاه مدت ولی کمی که تامل فرمودیم دیدیم احتمالا به اندازه ای راهها و مسیر ها شلوغ بشه و همچنین با توجه به گرمای هوا که نتونیم از مسافرتمون لذت کافی رو ببریم. به همین خاطر خونه موندیم و مامانی واسه هر روزش برنامه ریزی کرد. روز اول: روز سه شنبه روز عید فطر بود. من امسال نتونستم تو نمازعید شرکت کنم و خیلی دلم سوخت آخه عاشق خوندن این نمازم. شب قبلش خونه مامانی بودیم و صبح تونستیم کمی بیشتر بخوابیم و وقتی بیدار شدی...
نویسنده :
مامان ریحانه
12:35
سالگرد ازدواج مامان و بابا
سلام عسیسم سوم مرداد سالگرد ازدواج مامان و بابایی بود. امسال سه سال کامله که من و بابایی تو یه آشیونه با هم زندگی میکنیم نفس کوچولوم هم دو سالشو کنارمون بوده عاشق این با هم بودنم مهدی جان از وقتي با هميم روزها و روزها گذشته چه تلخ چه شيرين معبود را شاكرم كه در تلخيها كنارم بودي و شاديها را به كامم شيرين تر كردي عزيز لحظه هاي بيقراريم سالگرد ازدواجمان مبارك ...
نویسنده :
مامان ریحانه
12:32