روژیناروژینا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

روژینا نفس مامان و بابا

16 ماهگیت مبارک فرشته کوچولو

دخملی قشنگم 15 ماهش کامل  و  وارد 16 ماهگی شد مبارکت باشه زندگی من روژینای گلم، نفس مامانی عسل خانومم دوشنبه 25 فروردین 93 ، وارد شانزدهمین ماه زندگیت شدی از اینکه داری هر روز بزرگتر و خانوم تر میشی به خودم میبالم! با تو بودن را سپاس دخترم به یاد داشته باش: همیشه از خوبی آدما برای خودت دیوار بساز ، هر وقت در حق تو بدی کردند فقط یک آجر از دیوار رو بردار، بی انصافیه اگر دیوار رو خراب کنی.......! مهم بودن خوب است....اما خوب بودن مهمتر....! هیچ وقت مغرور نشو ، برگها وقتی میریزند که فکر میکنند طلا شده اند....! اگر به کسی حسادت کردی بدان که به برتری وی اعتراف کرده ای....! با ...
28 فروردين 1393

چهار شنبه سوری 92

جوجوی مامان امسال دومین چهارشنبه سوری که پیش مایی.می خوام امروز واسه اولین بار ببرمت آرایشگاه تا موهاتو کوتاه کنم.خیلی خوشحالم ولی یه کم هم استرس دارم می ترسم همکاری نکنی و نذاری خاله موهاتو کوتاه کنه.عسل خانومم عکسای کوتاهی موتو  بعد به این پست اضافه می کنم.   عسلم بالاخره بعد از کلی تاخیر امروز اومدم تا عکسای کوتاهی موی عسل خانومم رو به این پست اضافه کنم.  جونم برات بگه که روز 27 اسفند 92 که مصادف بود با چهارشنبه سوری و همچنین چهارمین سالروز عقد من و باباسی دخملی بردم واسه کوتاهی مو. رفتیم پیش خاله راحله دوست مامان تا موهاتو کوتاه کنه.اونجا که رسیدی در ابتدا همه چیزو با دقت زیر نظر داشتی و اصلا شلوغ نمی ک...
28 فروردين 1393

عروسکم و سیزده بدر 93

  دختر قشنگم سیزده بدر امسال به خاطر اینکه تو خسته نشی و بهت خوش بگذره من و باباسی تصمیم گرفتیم از صبح نریم بیرون و بعد از اینکه ناهار خوردیم آماده شدیم و مامانی رو هم با خودمون بردیم. حدودا ساعت 3 عصر رسیدیم. خیلی خیلی شلوغ بود. هر جا یک متر مربع سبزه میدیدی چند نفر یه زیلو پهن کرده بودن و دور هم نشسته بودن. واقعا خیلی احساس خوبی به آدم دست میده! تو هم همه جارو با دقت نگاه میکردی و با دیدن بچه ها کلی ذوق میکردی!اولش یه چند دقیقه ای پیش ما نشستی و دور و برت رو نگاه کردی!و ازم پرتقال می خواستی بهت دادم ولی باز حواست به نی نی های کناریمون بود که یهو دیدم پاشدی و رفتی سراغ یکیشون و دستشو گرفتی و سمت خودت کشیدی یعنی بیا با هم بازی کن...
24 فروردين 1393

روژینا و تعطیلات نوروز 93

سلام عشقم امروز که دارم این پست رو برات بروز میکنم 24 فروردین گل مامان. منو ببخش که دیر اومدم. اینقد سرم شلوغ شده این چند وقت که نگو. از یه طرف تعطیلاتو دید و بازدید عید  و مهمونی رفتن و یه عالم مهمون داشتن،از یه طرفم گشت و گذار و بیرون رفتن و از طرفی هم شلوغ کاریهای تو فدات بشم که یه لحظه هم آروم نمی شینی و بعد تمیز و مرتب کردن خونه نهایتا 30ثانیه خونه مرتب می مونه و دوباره بمب هسته ای هیروشیما این دفعه تو خونه ما منفجر میشه و همون آش و همون کاسه خدا رو شکر امسال تعطیلات عید خوبی داشتیم برعکس پارسال که تو همچین روزایی تو مریض شده بودی و تو بیمارستان بستری بودی و بهم خیلی سخت گذشت، از تعطیلات امسالم لذت بردم. قبل تعطیلات من و ب...
24 فروردين 1393

سال نو مبارک

  دختر قشنگم دومین نوروز عمرت مبارک نفسم سال پیش تو یه همچین روزایی تو خیلی خیلی توچولو بودی و حدود 3 ماه بود که پیش من و باباسی بودی! نمی دونی چقد عاشقتم!!!!!!!!!!! خوشحالم که تو و باباسی رو دارم. خوشحالم که توی لحظه تحویل سال دوتاییتون کنارم هستین!   روژینا و هفت سین 92       روژینا و هفت سین 93   روژینا و بوسیدن تخم مرغ حاجی فیروز   و حاجی فیروز بیچاره دقایقی بعد!!!!!!!       تمام زندگیمی    ...
24 فروردين 1393

تولد مامانی

سلام روژینای قشنگم امروز 18 اسفند تولد من بود. امسال دومین ساله که تولدم رو با حضور زیبای تو تجربه می کنم. وقتی که مادر میشی تک تک لحظه های عمرت معنا پیدا میکنه. معنای عشق معنای لمس کردن خوشبختی به خودم می بالم که تورو دارم و عاشق خدایی هستم که تورو بهم داده. عزیز دلم امسال واسه تولدم نشد جشن توچولو بگیریم چون تو یه تب خفیف داشتی و منم حوصله هیچی رو نداشتم.ولی باباسی زحمت کشید و به یادم بود. خوشحالم که جفتتون رو دارم  عاشقتونم ...
25 اسفند 1392

روژینا و تولد آرشی

عصر روز جمعه 92/12/2 تولد آرش کوچولو پسمل پسر خاله مجتبی مامان دعوت بودیم    وای چه تولد باحالی بود.وقتی رسیدیم سریع رفتیم آماده شدیمو لباساتو عوض کردم.همه چیزو با تعجب زیر نظر داشتی خصوصا وقتی رقص نور رو دیدی بعد چند دقیقه کم کم دیگه تو بغلم نموندی و یهو دیدم رفتی وسط شروع کردی به رقصیدن وای که چقد دخملیم ملوس میرقصه  دور خودت میچرخی و دستاتو از مچ می چرخونی قربون عروسکم بشم من بعدشم رفتی پیش آرش جون و با انگشت توچولوت بهم نشونش دادی گفتی دی دی دی دی یعنی مامان نی نیه! رفتی حسابی بوسش کردی آخه تو عاشق بچه ها هستی!قربون دل توچولوت اون روز بهم خیلی خوش گذشت بیشتر به این خاطر که تو کنارم ب...
18 اسفند 1392

دخمل مهندسم در حال برج سازی

روژینای خوشگلم یه مدته عاشق بازی با خونه سازیهات شدی   وقتی از بیرون میایم خونه زود میری سراغ جعبشو  تند تند بهم میدی میگی می می می می یعنی مامان بازش کن منم تا برات بازش می کنم همرو یهو پخش میکنی وسط اتاق بعدشم واسه این خراب کاری کلی ذوق می کنی و میشینی وسطشونو شروع میکنی به ساختن و رو هم چیدنشون. گاهی هم ازم می خوای تا کنارت بشینمو باهات بازی کنم. بقیه عکسای بازی با اسباب بازیهاتو بعدا به این پست اضافه میکنم قربون اون چشات بشم . فدای دخملی باهوشم ...
14 اسفند 1392