آذر ماه و شب یلدای ما
سلام جیگر مامان
امروزم تند و تند اومدم یه سری عکس بذارم و برم
باید منو ببخشی فصل امتحانات هست و منم خیلی درگیر
فقط اینو بگم که نفسم به نفست بنده بخدا
عاشقتم جوجه کوچولوی مامان
اول از همه عکسای شب یلدا خونه مامان جون
دوستای مهربونم بفرمایید ادامه مطلب
خیلی برنامه ها واسه شب یلدای امسال داشتم اما واقعا فرصت نکردم کاری خاصی انجام بدم
ولی مهمتر از همه اینه که تو که همه زندگیمی امسال برای سومین سال شب یلدا کنارمونی و این از همه چیز برام با ارزش تره
دقیقا یادم نمیاد روزش یکشنبه بود ولی فکر میکنم 15 آذر بود که اینجا هوا فوق العاده سرد بود.
ظهر که من و بابا مهدی از سر کار اومدیم خونه و تو رو هم آوردیم پیش خودمون بعد خوردن ناهار بابا پیشنهاد داد که آماده شین همین الان بریم ماسوله
من که هم تعجب کرده بودم و هم از این پیشنهاد فوق العاده خوشم اومده بود سریعا استقبال کردم و لباسای گرمتو پوشوندم و راهی شدیم.
وااااای که چقد ماسوله تو برف دیدنیه!
وقتی رسیدیم وسطای جاده تازه برف شروع کرده بود به باریدن
از وسط جاده آسمون به دو قسمت تقسیم شده بود اینور خشک و اونور برفی
خیلی دیدنی بود دلم می خواست میتونستم تو عکس نشونش بدم.
یه چن لحظه ای از ماشین پیاده شدیم تا بتونیم عکس بگیریم خیلی خیلی سرد بود و ترس از سرما خوردن تو باعث شد تا زودی برگردیم تو ماشین. ولی با این حال خیلی بهمون خوش گذشت.
اینم گوسفندای خوشگل کنار جاده که بابا با ماشین کنارشون وایساد تا تو از تو ماشین بتونی ببینیشون
وای که چقد ذوق میکردی و واسشون دست تکون میدادی و بوس میفرستادی
اینم چن تا عکس باقیمونده از چن روز اخیر و پارک رفتنای من و تو و خاله بهناز و ماهک توچولو
اینم عکس سلفی چهار نفرمون که با دوربین گرفتیم و کلی به خاطرش خندیدیم
قربون جفتتون بشم که کلی باز کرده بودین و گشنتون شده بود داشتین تند و تند شیر و بیسکوییت میخوردین