تولد باباسی
عروسکم ملوسکم کوچول مامان سلام
روز یکشنبه مصادف با 15 تیر تولد باباسی شما بود.
منم تصمیم گرفتم تا شب به روی خودم نیارمو و نفسمو سورپرایز کنم.
عصری وقتی حدود ساعت 4/30 که بابا رفت سرکار تو خوابیده بودی و خدا رو شکر دیگه پروژه چسبیدن به باباسی و گریه زاری نداشتیم.
منم دیدم بهترین فرصته که خونه رو یکم مرتب کنم و واسه شب آماده.
حدود یک ساعت بعد از خواب پا شدی و طبق معمول یه بد اخلاقی کوچولو کردی و بعدشم شروع کردی به بازی.
دیدم یکی در میزنه و نگاه کردم دیدم خاله نداس همکارم. پسرش ماهان رو برده بود موسسه زبان که نزدیک خونه ما بود و تو این فاصله اومده بود به ما سر بزنه و تو رو بببینه.
خلاصه حدود یه ساعتی پیشمون موندو کلی حرف زدیم و خندیدیمو تو هم تو این فاصله کلی شیطونی کردی.....
بعد اینکه خاله ندا رفت منم سریع حاضر شدم تورو ببرم خونه مامانی و خودم واسه تحویل گرفتن کیکی که از ظهر سفارش داده بودم برم شیرینی سرا.
خلاصه ساعت 8/30 بود و نزدیک اذون، منم تند و تند دنبال کارام، کیک و کادو آماده بود. سریع رفتم گل فروشی تا یه گل کوچولو هم ضمیمه پروژه تولد باباسی کنم.
خلاصه سریع اومدم دنبالت و گاز و گرفتم سمت خونه خودمون تا بتونم قبل اومدن باباسی خونه باشیم.
با سرعت نور خودمو به خونه رسوندم و تمام راه پله رو دوییدم و رسیدم بالا دیدم کفش باباسی جلوی دره.
یه کم حالم گرفته شد که نتونستم زودتر از همسری خونه باشم ولی بازم به روی خودم نیاوردم.
شام و خوردیم و کم کم مراسم سورپرایز کنون شروع شد. خیلی بهم خوش گذشت خصوصا وقتی دیدم همسرم و عشقم از این کارم اینقد خوشحال شده و تو هم مثل یه فرشته کوچولو این وسط این همه ذوق ذوق میکنی.
همسر عزیزم
همیشه برقرار باش تا بی قرار نباشم
چرا که در تمام لحظههای سخت و مشکلات زندگی تو تنها تکیه گاهم هستی
تمام دقایق مانده از عمرم به همراه زیبا ترین بوسه های عاشقانه
هدیه ای برای روز تولد تو . . .
مهدی عزیزم عاشقانه دوستت دارم
لمس بودنت هزاران بار مبارک
اینم کادوی من و دخملی واسه باباسی مهربون