اخبار ویژه روژینایی
دخملی قشنگم سلام
تیتر خبرات:
1-رویش مرواریدای 15 و 16 مبارک عسلم
2-دخملی واسه بار دوم موهاشو کوتاه کرده
3-پایان ترم یک کارگاه مادر و کودک
4-دومین ماه رمضون دخملی
5-نزدیک شدن به 1/5 سالگی
6-دخملی دایره فرهنگ لغاتش داره وسیع تر میشه
مشروح اخبار روژینایی رو در ادامه مطلب بخونید
عسل مامان روز 8 تیر عصری بردمت حموم و طبق معمول داشتی شیطونی میکردی و کف رو تنت رو می خوردی چون میدونی کارت اشتباس منو نگاه می کنی از ته دل ذوق ذوق می کنی بلند می خندی.قربون اون خنده های از ته دلت بشم. تو این مابین منم مروارید 15 و 16 رو کشف کردم.
روز پنج شنبه 5 تیر ماه بردمت آرایشگاه تا برای بار دوم ماهوی پرنسسم رو کوتاه کنم. این دفعه بر عکس سری قبل اصلا آروم نبودی و همکاری نکردی. اینقد گریه کردی که نگو.خاله راحله بنده خدا نتونست راحت کارش رو انجام بده و موهات یه جاهاییش کوتاه بلند شد.
بالاخره ترم اول کلاسای کارگاهت هم تموم شد و خدا رو شکر تونستی این ترم رو با موفقیت پشت سر بذاری و چیزای جدید و خوبی یاد گرفتی عمرم. حالا دیگه اجزای صورتت رو میشناسی و وقتی ازت میپرسم روژینا گوشت کو....چشمت کو....تند تند جوابمو میدیو بهم نشون میدی. صدای حیوونارو هم یاد گرفتی مخصوصا صدای گوسفند رو خیلی قشنگ در میاری بععععععع فداش بشم کلی ما میخندیم.
اینم کاردستی دخملی گل درست کرده با گل بهداشتی
نفس مامان 25 تیر 1/5 ساله میشی و من هم خیلی خوشحالم و هم به خاطر واکسنت نگرانم.تازه تصمیم دارم اواسط تابستون گوشت رو سوراخ کنم.
جیگر مامان جدیدا داری بلبل زبون میشی و کلمات جدیدتری به زبون میاری: وقتی از سر کار برمیگردم و میام خونه مامانی دنبالت به محض شنیدن صدای بوق میگی ماما...ماما... بعدشم من آروم سرم رو از لای در میارم تو و تو یهو جیغ می زنی و با ذوق می پری تو بغلم.الهی مامان قربون اون ذوق کردنت بشه. عصرا هم که از خواب پا میشی برام کلی ناز میکنی و از بس مهربونی میای منو میبوسی و بهم اشاره میکنی ژی ژی یعنی گشنته و شیر می خوای. با شنیدن هر آهنگی روژینا خانوم شروع میکنه به نانای کردن و الهی که مامانش فداش بشه با شنیدن صدای اذون هم بی برو برگرد شروع میکنی به سجده رفتن یعنی داری نماز میخونی.این کارو از مامانی یاد گرفتی و حتما هم بعد از خوندن نمازت باید دستاتو ببری بالا و دعا هم بخونی.
وقتی تشنت میشه تند میری کنار یخچال و بهم اشاره میکنی در رو باز کنم و میگی اوووووو... یعنی آب. بهت میگم روژینا ببین داره بارون میاد میگی اوووو.....میگم روژینا بریم دریا میگی ماما اووووو... وقتی شیر آب بازه میگی اوووووو....(o)عاشق اسباب بازیهای جدیدت هستی و خیلی از اوقات باهاشون سرگرم میشی.مخصوصا به یکی از عروسکات وابسته شدی و تا ایشون غذا نخورن روژینا گلی به احترامشون غذا نمیخورن.
جدیدا خیلی به باباسی وابسته شدی تا حدی که بنده خدا وقتی می خواد بره سر کار با کلی کلک و نقشه های برنامه ریزی شده باید خونه رو ترک کنه تا تو متوجه نشی. شبا هم انگار میدونی باباسی چه ساعتی میاد خونه همون پر و پا شروع میکنی به گریه و لجبازی هی میگی بابا.....وقتی هم که باباسی میاد خونه خودتو پرت میکنی تو بغلش و سفت می چسبی بهش.
از احوالات خونه ما هم که دیگه گفتن نداره....همیشه به هم ریخته و نامرتب. اسباب بازیهاتم همیشه کنج پذیرایی ما خودنمایی میکنه و هیچ وقت عروسکها و لگوهات از وسط پذیرایی جمع نمی شه.اگر هم جمع شه ثانیه ای طول نمی کشه که خونه به حالت قبلش بر میگرده. گاهی میبینم لباست رو بالا میدی و به عروسک مورد علاقت به اصطلاح می می میدی و بوسش میکنی. عاشق بچه ها هستی و هر موقع صدای یه بچه رو ازتو کوچه می شنوی یا تو خیابون می بینی چشاتو ریز میکنی و با حالتی مهربون میگی نی نی نا ...یعنی نی نی جان و اون بچه رو نازش می کنی.
دخملی داره صنایع دستی رو با تعجب نگاه میکنه واسش خیلی جالب بود
دخملی و باباسی کنار ساحل(عکس دیگه ای از دریا نداشتم عشقم)
اینم خریدای جدید واسه نفسم