از دست این دخملی!!!!!
سلام امید مامان
جونم واست بگه دخملی که شما باشی روم به دیوار ،روم به دیوار یه اپسیلون مقداری شیطون بلا تشریف داری هر روز یه مدل خرابکاری از شما پرده برداری میشه.
هی خواستم ننویسم این یکیشو بازم نشد.
چن روز پیش اداره بودم حدودای ساعت 11 طبق معمول هر روز مامانی بهم زنگ زد تا گزارش شرح وقایع اون روز رو بهم بده و از احوالات تو با خبرم کنه.
گفتش که 2 روزه ساعت باباجون(بابای خودم ) گم شده و مامان امروز ساعتو پیدا کرده.
میتونی حدس بزنی کجا؟
روژینا خانومی ساعتو گذاشته تو فریزر و درشم بسته رفته دنبال بازیش!!!!!!!!!
بعد 24 ساعت، ساعت مچی بخت برگشته مثه یه تیکه سنگ از تو فریزر کشف شده!!!!!!!!!
جالب اینجاس که باباجون وقتی ساعتش رو با این اوضاع پیدا کرده اومده تو رو حسابی بغل کرده و ماچ بارونت کرده!!!!!
وای به خدا اگه ما کوچیک بودیم جرات این کارو داشتیم والانداشتیم.
باباسی بنده خدا هم که این موضوع رو فهمیده بهم پیشنهاد داده که ساعت کادوی تولدش رو به بابام بدم.
تازه جالب تر از همه اینکه ساعت بابایی خودم الان داره مثله فشفشه کار میکنه و خم به ابروش نیاورده.
دیگه هیچی واسه گفتن ندارم.........