روژیناروژینا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

روژینا نفس مامان و بابا

یه اتفاق بد

1393/2/13 10:37
نویسنده : مامان ریحانه
1,945 بازدید
اشتراک گذاری

دخملی قشنگم چند روزیه که نتونستم بیام و خاطرات قشنگت رو بروز کنم آخه خیلی گرفتار و خسته ام. 

دلم می خواد همه جریانات این چند روز رو بنویسم تا بدونی مامانی به خاطرت حاضر جونشم بده.....

دقیقا از روز 31 فروردین که روز مادر هم بود احساس کردم کمی بدن درد دارم و تنم داشت کوفته میشد. با خودم گفتم که ای وای دارم آنفولانزا میشم. تا غروبش کم کم تب کردم و که بعد از چند ساعت به تب و لرز تبدیل شد و گلو درد شدید......تا آخر شب فشار خونم به 7 رسید و راهی دکتر شدم و سرم ......

از یه طرف حالم خیلی بد بود و احساس میکردم دارم میمیرم از طرف دیگه اضطراب اینو داشتم که تو ازم این ویروس رو بگیری!!!!!!!!! همون شب کلی گریه کردم. همش سعی می کردم ازت فاصله بگیرم و ماسک بزنم و با چه مصیبتی بهت شیر میدادم تو هم که میدیدی تنم گرمه بیشتر دوست داشتی بهم بچسبی و شیر بخوری!!!!!!!!!!!!!

2 روز تمام حالم همینطور بود تا ساعت 12 شب روز 2 اردیبهشت وقتی اومدی تو بغلم واسه شیر خوردن دیدم تنت گرم شده!!!!!!!!!!!!!!!!!!از چیزی که میترسیدم داشت سرم میومد!!!!!!!!!

سریع بهت یک سی سی استامینوفن دادم و بعد نیم ساعت دوباره تبت رو چک کردم ولی دیدم اصلا تاثیری که نداشته هیچ تبت داره از 39 درجه هم رد میشه!!!!!!!!!

خیلی هول شدم کمی پاشویت کردم  دیدم باید حتما  تو رو دکتری کلینیکی جایی برسونم تنت داغ داغ بود و همینطور تو خواب داشتی میلرزیدی! الهی که مادرت پیش مرگت بشه. خیلی شب سختی بود.

الانم که یادم میاد گریم میگیره!

سریع رفتیم کلینیک یه دکتر خواب آلود اونجا بود اومد دیدت!!! گفت باید امشب تبت پایین بیاد هر طوری شده.

خلاصه هرطوری که بود به زور شیاف و تن شویه تبت رو تا صبح پایین آوردیم . منم حالم هنوز بد بود تا صبح بیدار مونده بودم و فشارم بازم پایین اومده بود و احساس میکردم آب بدنم کاملا خشک شده منم بدنم شروع کرد به لرزیدن..... وای حال اون روزم قابل وصف نیست.....

ساعت 10 صبح بردیمت پیش دکتر خودت، بعد معاینت گفت که از سینت صدای خس خس شدید میاد و ریت عفونت کرده باید سریع بیمارستان بستری شی!!!!!!!!!!!!!

حرف دکتر مثل پتک اومد روی سرم.....آخه تو  دو روز پیش حالت خوب بود و اینقد ورجه وورجه میکردی که خستم کرده بودی و حالا من باعث شده بودم که بیحال  تو بغل بابایی باشی...خودم رو لعنت میکردم.

حدود ساعت 2 عصر بردیمت بیمارستان و کارای بستری انجام دادیم و رفتی واسه اینکه ازت رگ بگیرن.....

حتی دلم نمی خواد یاد آوریش کنم...الهی فدای دل توچولوت بشم که ترسیده بودی و مدام جیغ میکشیدی و منم پشت در گریه میکردم......

بعد تزریق هم اومدی و رو تخت بیحال دراز کشیدی و بعد چند دقیقه خوابت برد. دیدن تو، تو این حالت بزرگترین غم دنیا رو دلم بود....

صبح روز بعد هم که دکتر برای ویزیتت اومد و معاینت کرد گفت باید 7 روز بستری باشی. نمی دونی چه شرایط سختی بود حتی تحمل یک ساعتش هم برام وحشتناک بود چه برسه به 7 روز .......

دیگه از این 7 روز دلم نمیخواد چیزی بنویسم چون حتی یاد آوریش عصبیم میکنه و معدم درد میگیره!!!!!!!!!

بالاخره روز 10 اردیبهشت ساعت 3 عصر از بیمارستان مرخص شدیم..... اومدیم خونه تاحالا اینقد از دیدن خونمون خوشحال نبودم. دلم می خواست هر چقد دلت می خواد شلوغ بازی کنی و خونه رو بهم بریزی و کابینتارو خالی کنی و .......

حالت الان بهتره اما هنوز خس خس سینت سر جاش هست و سرفه های شدید داری .... 

بازم نگرانم!!!!!

فردا باز می خوام ببرمت دکتر ببینم چرا کامل خوب نشدی!!!!!!!

مامانای مهربون ، دوستای گلم، دعا میکنم همه نی نی ها همیشه سلامت باشن و هیچ مادری مریضی و ناراحتی جگر گوششو نبینه!!!!!!

واسه روژینای من دعا کنین !

 

پسندها (7)

نظرات (62)

مینا مامان روشا
13 اردیبهشت 93 10:50
وای عزیزم انشاالله زودی کامل خوب میشی و دیگه هیچ وقت مریضی سراغت نیاد
مامان حدیث
13 اردیبهشت 93 11:17
سلام روژینا جون خدا بد نده .... وای چه روز های سختی داشه مامانت هر چند وظیفش اماااااااااااااا نمیدونی چه مسیولیته سختیه مادر بودن ............. خدا کنه زودی خوب شی کله خونتونو بازار شام کنی من حدیث سرفه میکرد دکترش شربت پدی اف بهش داد
مامان کارن
13 اردیبهشت 93 11:46
عزیزم الهی که هر چه زودتر خوب خوب شی خاله جون - بخدا خیلی ناراحت شدم تنم می لرزه وقتی همچین پستهایی رو تو وبلاگ بچه ها می بینم ولی مریضی چیزیه که واسه همه بچه ها پیش میاد و بیشتر از خود بچه ها مامان باباها زجر می کشن - خدایا خودت نگهدار همه بچه ها باش
مامان کارن
13 اردیبهشت 93 11:47
خودت هم حال ندار بودی ریحانه جون الهی بمیرم چقد اذیت شدی ایشالا که دیگه هیچ وقت نبینی همچی روزی رو
مامانی
13 اردیبهشت 93 12:20
سلام عزیزم ایشالا که هرچه زودتر دختر گلت خوب بشه، باور کن اشک تو چشمهام جمع شد، فقط ما مادرها حال همدیگه رو خوب درک میکنیم براش صدقه زیاد بذار، حتی اگه میتونی قربونی کن، ایشالا برات رفع بلا میشه زیاد هم نگران نباش، یه مدت طول میکشه تا داروها اثرش کامل بشه، ایشالا که میری دکتر و میگه هیچی نیست برای روژین گل
مامان ریحانه
پاسخ
فدای تو دوست خوبم
سحر مامان یسنا
13 اردیبهشت 93 12:42
وای ریحانه جون نمیدونی با خوندن پستت چقدر بهم ریختم خیلی اعصابم خورد شد الان حالتون خوبه خودت رژینای گلم الاهی بمیرم خیلی مراقب خودتون باشید
روژینا سلطانی
13 اردیبهشت 93 12:58
سلام وای چه بد خیلی ناراحت شدم ایشالا روژی جون زود زود خوب بشه من واسش دعا می کنم
سهیلا مامان آیسا
13 اردیبهشت 93 13:22
عزیزم ناراحت نباش ایشالا حال روژینا جون خیلی زود خوب میشه.انقدرم خودتو سرزنش نکن از عمد که این کارو نکردی. ببوس دخمل گلتو
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی عزیزم که به ما سر زدیبوس برای آیسا کوچولو
مامان آوا
13 اردیبهشت 93 13:49
ای جانم روژینا کوچولو نبینم مریضتو عزیزم. انشااله که زود خوب بشی و همیشه سلامت باشی فرشته کوچولو
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی خاله جونم ایشالا شما و آوایی همیه سلامت باشین
آویسا
13 اردیبهشت 93 14:06
سلام آخی ان شاا... هر چه زودتر خوب بشه.راستی من آویسا هستم افتخار دوستی میدین؟
مامان ریحانه
پاسخ
حتما عزیز دلم
مامان یگانه
13 اردیبهشت 93 14:30
سلام خیلی ناراحت شدم امیدوارم هر چه زودتر حال خودت و دختر گلت خوب شه امشب میرم حرم کلی دعاتون میکنم مواظب روژینا جون باش
مامان ریحانه
پاسخ
فدات بشم عزیز دلممهربونم
مامان محمدپارسا
13 اردیبهشت 93 15:33
سلام.ایشالاه که زود زود حالش خوب بشه.کاش با این جزییات نمی نوشتی اشکمو بدجور در آوردی.کاش ما مریض بشیم ولی کوچولوها نشن.
مامان ریحانه
پاسخ
گفتی خواهر
مامان مهتاب
13 اردیبهشت 93 15:55
سلام ریحان جونم "وای خیلی ناراحت شدم گلم تو که گناهی نداری پس عذاب وجدان نداشته باش تاب بهبودیه کامل یه کمی طول میکشه .میدونم تحمل بیمارستان اونم برای این طفل معصومها خیلی وحشتناکه . تنها کاری که از دستم برمیاد دعا کردنه "ایشااله هرچه زودتر با خبرای سلامتی و خوشی بیایی پیشمون.
مامان ریحانه
پاسخ
فدات بشم عزیز دلم
مامان آوا
13 اردیبهشت 93 17:42
الهی بمیرم خیلی ناراحت شدم چقدر این روزا برا ی یه مادر سخته الهی که هیچ وقت دیگه رنگ بیمارستانو نبینی انشاالله روژینا جون همیشه سالم وسلامت باشه عزیزم
مامان یاسمن و محمد پارسا
13 اردیبهشت 93 18:30
وای مامان الاهی بمیرم هم برا مامانی مهربون و هم دختر نازش مامان طفلکچقد اذیت شدی ایشالاه که الان بهتر شده باشی فدات بشم نازنینم زود خوب شو مامان جون گناه داره داره این همه قصه می خوره ایشالاه دیگه هیچوقت وجود نازنینتون مریضی به خودش نبینه و همیشه سالم و سلامت باشید
مامان ریحانه
پاسخ
فدات بشم دوست نازنینم
مامان هلیـــــــــــــــــا
13 اردیبهشت 93 21:15
الهی بمیرم خیلی ناراحت شدم امیدوارم زود زود حالتون خوب بشه برا دخمل خوشگلت
(مامان علیرضا)
13 اردیبهشت 93 23:24
سلام عزیزم من تازه امروز رفتم وبلاگ پسرم بعد مدتها اومدم ازت تشکر کنم خیلی لطف داشتی به من تو وبلاگ پسرم خدا انشالله هیچ بچه ای و مریض نکنه حس و حالت رو می فهمم خیلی سخته تب بالا برا مادر . پسر منم سر دندوناش تبای بالا داشت خیلی اذیت می شدم . انشاالله که دیگه کارش به بیمارستان نکشه . خدا رو شکر اومد خونه ببوسش از طرف من
الهه خواننده خاموش
14 اردیبهشت 93 9:50
وای الهی بمیرم ریحانه جون میدونم چی کشیدی منم دوبار ابوالفضل و بستری کردم هر دوبار یکسره خودم بود خیلی سخته؟ ریحانه جون دکترش کیه ؟ کدوم بیمارستان بستری کردی ؟ ایشالا دیگه هیچ وقت مریض نشه
مریم
14 اردیبهشت 93 11:09
بمیرم الهی ایشالا روژینای نازم زود زود حالش خوبِ خوب میشه
maman elaheh
14 اردیبهشت 93 14:00
آره میشناسم دکتر ابوالفضل هم دکتر تبریزی من که خیلی راضی هستم میخواستم بهت بگم که ببریش اونجا . نگران نباش فقط تحت نظر دکتر تبریزی نگه دار . ایشالا که زود خوب میشه
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی عزیز دلم از راهنماییت
میترا مامان ایلیا
14 اردیبهشت 93 21:17
سلام عزیزم.خدا بد نده.آخی روژینا کوچولو.خداروشکر که الان حالش بهتره.ایشالله زود حالش خوب میشه عزیزم.از طرف من ببوسش خوشگل کوچولو رو.مواظب روژینا و خودت باش گلم
زهرا
14 اردیبهشت 93 23:50
آخییی عزیزم روژینای نازم انشالله زود خوب بشی نوروز پارسال روژان ده روز بستری بود حالتو درک میکنم خیلی سخته بیشتر مواظبش باش تازودتر خوب بشه
مامان ریحانه
پاسخ
فدات شم دوست خوبم
حامده(مامان امیر محمد)
14 اردیبهشت 93 23:58
سلام برمامانی ودخترگلش امیدوارم که حالتون بهترشده باشه ودرسلامتی کامل به سرببرید ببخشید اینترم خاک برسر شده بود دیر اومدم
مامان کارن
15 اردیبهشت 93 8:50
روژینای گلم چطوره ؟؟؟ مامانی زودتر بیا و خبر سلامتیشو بده لطفا
مامان ریحانه
پاسخ
قربونت بشم عزیزم الان میام
بابا و مامان
15 اردیبهشت 93 9:25
مامان جون روژینا جون و بردید دکتر الان حالش چطورهامیدوارم که بهتر شده باشه
مریم
15 اردیبهشت 93 10:16
خصوصی عزیزم
الهام مامان امیر علی جون
15 اردیبهشت 93 12:12
سلام عزیزم. الهی چه روزایه سختی رو گذروندی. باور کن اشکم در اومد چون تو نوشته هات احساست آشکار بود. و واسه لحظه ای بغض کردمو و اشک هام جاری شد. فدات بشم. توکه دسته خودت نبوده مریض شدی پس خودتو مقصر ندون. مراقبه خودتو و روژینا جون باش
مامان ریحانه
پاسخ
قربونت بشم عزیز دلم فقط ما مادرا می تونیم همو درک کنیم برام دعا کن الهام جون
مامان یگانه
15 اردیبهشت 93 12:36
سلام خوبی روژینا چطوره بهتر شده ؟؟؟؟؟ امیدوارم همیشه سلامت باشید
مامان ریحانه
پاسخ
قربونت دوست خوبم میام پیشت
مامان یاسمن و محمد پارسا
15 اردیبهشت 93 12:49
بمیرم الاهی عزیزم عزیز دلم نگران نباش ایشالاه که بهتر میشه عزیز دلم دارو گیاهی را امتحان کن شاید بهتر جواب بده بعدم عزیزم صبر کنید هر بیماری دوره داره ایشالاه که به زودی حالش خوب میشه
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی از راهنماییت عزیز دلمتوکل بر خدا
میترا(مامان مهران)
16 اردیبهشت 93 12:29
سلام گلم وقتی داشتم نوشته هایت را میخواندم خیلی ناراحت شدم بچه هایمان کمی سرمامیخورند انگار که دنیا رو سرمان خراب شده .دیگه برسد یک هفته بیمارستان بستری بشه عزیزم انشاالله دیگه دختر گلمان بیمار نشه
مامان مینا منتظر ( دلنوشته هایی برای دلبندم )
16 اردیبهشت 93 17:25
واااااااااااااااای عزیززززززززززم انشالله که هر چه زودتر این دختر نازمون خوب بشه دوووووووووستم الان بهتر شده سونیا جوووووووون ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان ریحانه
پاسخ
فدات م عزیزم میام پیشت
maman elaheh
17 اردیبهشت 93 8:47
سلام . ریحانه جون روژینا چه طوره ؟ به سلامتی بهتر شد؟
مامان ریحانه
پاسخ
قربونت عزیز دلم مرسی که جویای حالمونی میام پیشت
مامانش
17 اردیبهشت 93 10:26
سلام رژِینا جون خوبی خاله ؟؟؟بهتر شدی؟؟
مامان ریحانه
پاسخ
سلام خاله جونم یه کوچولو الان بهترم
مامان تینا
17 اردیبهشت 93 16:19
رژینای نازم بمیرم برات خاله ایشالا زود زود خوب میشی قربونت برم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام خدا نکنه خاله جونمفدات شم خاله جون
بابا و مامان
17 اردیبهشت 93 17:48
روژینا جونم حالت چطوره عزیزم خصوصی مامان
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیز دلم الان یه کوچولو بهتره انگاری دیگه می خواد خوب شهپدرمونو در آورده
بابا و مامان
17 اردیبهشت 93 17:50
عزیزم ما اینجا یه دکتر عمومی تو شهرمون داریم که اطلاعات علمیش همیشه خوب و به جاست عزیزم برای نرمیه ریه همیشه پیشنهاد می کرد سیب و بپزیم یعنی سیخ کنیم تا بپزه و له شده اون و بدیم به بچه ها امیدوارم در مورد رژینا جون هم اثر کنه
مامان ریحانه
پاسخ
الان میام پیشت گلم
مامان نسترن
18 اردیبهشت 93 8:57
روژیناجون امیدوارم هرچی زودتر خوب بشی عزیزم
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی خاله نسترن مهربونم
مامان نگار
18 اردیبهشت 93 10:53
الهی بمیرم برای روژینای گلم و مامانش .ریحانه جون من امروز فهمیدم .خیلی ناراحت تو و دختر گلت شدم .الان بهتری ؟خیلی سخته که بچه آذم مریض بشه و کاری از دست ما برنیاد .من واسه تو دختر نازت دعا می کنم .روی ماهش رو ببوس.راستی ریحانه جون یه دکتر آلرژی هم دخترتو نشون بده شاید خس خس سینه اش واسه آلرژی باشه .نگار هم اولین بار بعد از یه سرما خوردگی دچار آلرژی شد.
مامان ریحانه
پاسخ
سلام خاله جونم الان میام پیشت
مامان لیدا
18 اردیبهشت 93 11:40
ريحانه جون خيلي ناراحت شدم ببخشيد دير متوجه شدم من هم جند روزي بود که زياد خالم خوب نبود،دعا ميکنم که هرچه سريعتر سلامت و شاداب کنار دخمل طلات با هم خوش باشيد عزيزم.
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی خاله مهربونمامیدوارم شما هم زودی خوب بشی و هیچ وقت مریض نشی
نیلوفر/مامانه روژینا
18 اردیبهشت 93 16:35
سلام گلم.خیلی خیلی ناراحت شدم.با خوندن این پست بی اختیار داره اشکام میاد.انشالله هیچ مشکلی نیست و به زودی خوب میشه.درکت میکنم انشالله هیج بچه ای مریض نشه چون واقعا سخته.امیدوارم به زودی حال روژینای عزیز خوب میشه.نگران نباش عزیزم
مامان ریحانه
پاسخ
فدات بشم عزیز دلم الان میام پیشت
مامان پرنیا
19 اردیبهشت 93 16:24
بمیرم خاله جون بهتر شدی
میترا
20 اردیبهشت 93 10:41
سلام گلم دختر گلمان بهتر شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عسیسمالان میام پیشت خاله جونم
آرزو
20 اردیبهشت 93 10:53
خیلی ناراحت شدم عزیزم واقعا خیلی سختهخداروشکرکه بهترین
مامان ریحانه
پاسخ
فدت شم خاله مهربونم
مامان آوا
20 اردیبهشت 93 12:22
سلام ریحانه جون خوبی عزیزم دختر گلمون چطوره بهتر شده ؟
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیز دلمالان میام پیشت
بابا و مامان
20 اردیبهشت 93 14:09
سلام مامان جون حال رژینای خوشگلم چطوره ایشالاه که بهتر شده باشه
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیز دلمخیلی بهتره خاله مهربونم
مامان آدرینا
20 اردیبهشت 93 15:59
سلام ایشالا بزودی خبر سلامتی روژینای عزیزم بخونم ایشالا زود زود خوب بشه
مامان ریحانه
پاسخ
ممنون خاله مهربونم که بهمون سر زدی الان خیلی بهتره دخملی خدا رو شکر
كبري مامان آنیتا((آنیتاعسل مامان وبابا))
21 اردیبهشت 93 2:30
بمیرم برات خاله جون ایشالا زود زود خوب میشی فدات شم عزیزم مامانی الان حالش چطوره خوبه؟؟؟؟؟؟؟/
مامان ریحانه
پاسخ
سلام خدا نکنه خاله جونمالان خیلی بهتره خاله جونآنیتای نازم رو ببوس
مــن و آوايي قــلــمــبــه
21 اردیبهشت 93 21:13
الاهي بميرم برات خواهر چي كشيدي
مامان ریحانه
پاسخ
الان میام پیشت الی جونم
مــن و آوايي قــلــمــبــه
21 اردیبهشت 93 21:14
الاهي بگردم فرشته ي نازتم كه حسابي اذيت شده
مــن و آوايي قــلــمــبــه
21 اردیبهشت 93 21:15
الان چطورين؟؟؟... ببخش من خيلي گرفتار شدم از وقتي اوا پاش شكسته
مــن و آوايي قــلــمــبــه
21 اردیبهشت 93 21:16
كاش پيشت بودم و كمكت ميكردم خواهر
نارین
21 اردیبهشت 93 23:52
بمیرم ریحانه جون چی شده دختر نازم نبینم مریض شی نازنینم وای خیلی ناراحت شدم برای روژینای خوشگلم ایشاالله همه ی بچه ها سلامت باشن همیشه عزیزم خیلی مراقب دخترمون باش
مامان ریحانه
پاسخ
ایشالا خاله جون آرلای نازم رو ببوس
بابا و مامان
22 اردیبهشت 93 2:03
خدا را شکر که حالت بهتره روژینا جونم
مامان ریحانه
پاسخ
فدات شم خاله مهربونم
مامانی
22 اردیبهشت 93 13:53
سلام گلی روژینای ما بهتره؟
مامان ریحانه
پاسخ
سلام الان میام خانم گل
مامان یاسمین زهرا
24 اردیبهشت 93 15:46
عزیزم خیلی ناراحت شدم واقعا سخته و چقدر برای تو دردناک بوده.انشاا... که همیشه سالم باشید
مامان ریحانه
پاسخ
فدات شم خاله جون آره واقعا سخت بود.ولی خدا رو شکر به خیری گذشت
مامان مائده
25 اردیبهشت 93 0:54
واااي ايشالا كه ديگه هيچ وقت هيچ كدومتون مريض نشين
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی خاله مهربونمسلامت باشین
مامان دوقلوها
25 اردیبهشت 93 14:42
روژینای عزیزم ... ایشالله همیشه سلامت باشی 27 فروردین هم امیر عباس به خاطر تب بالا تو بیمارستان کسری بستری شد . خیلی روزای سختی بود آخه ارغوان خونه بود و منم پیشش نبودم ... اصلا نمیخوام اون روزا رو بیاد بیارم تو وبلاگشونم از اون روزا نه چیزی نوشتم نه عکسی گذاشتم
مامان ریحانه
پاسخ
فدات شم عزیز دلمنمی دونم شاید منم نباید این خاطرات تلخ رو می نوشتم اما روزی که داشتم مینوشتم خیلی دلم گرفته بود و ناراحت بودم.
مامن رادین جونی
26 اردیبهشت 93 3:23
عزیزم دیدم چند وقت بود خبری ازتون نیستا نگو عزیز دل خاله مریض شده کاش بیمارستان نمیبردینش تبش و با پروفن میاوردن پایین هر 6 ساعت یک بار دیدم خون گرفتن چه وضعیه این بلا سر بچه ی من هم اومده بود دیگه از اون به بعد حتی برای آزمایش هم نمیبرمش چون واقعا لحظه ی بدیه گریه ی بچه جلوی مادر مواظب خودتون و روژینا جونی خیلی باشیید ممنون از دعی قشنگتون
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی که درکم میکنی فدات شم
مامان
28 اردیبهشت 93 20:31
بمیرم برات چی کشیدی وقتی دختر منم تشنج کرد همین حس و حالایی که میگی رو داشتم بی خیال نمی خوام دوباره هم برای تو و هم برای خودم تکرارشون کنم خدا رو شکر که الان خوبین هردوتون بوسسسسسسس
مامان ریحانه
پاسخ
قربون دلت بشماز دست این بچه ها
مامان آرمیتا
30 اردیبهشت 93 10:15
الهی بمیرم برات خاله چقد اذیت شدی...میدونم که مامانت بیشتر از شما اذیت شده خدا همه ی بچه هارو در پناه خودش سالم و سلامت حفظ کنه منم چن وقتی نبودم که جویای حالت باشم خاله ببخشی خداروشکر که سلامت شدی واقعا مریضی بچه ها برای مادرا یه کابوس وحشتناکه ایشاالله که همیشه سالم و سلامت باشی
مامان ریحانه
پاسخ
فدات شم خاله جونی مهربونم فقط ای کاش آدرستو میذاشتی می دونستم کدوم یکی آرمیتای نازمی
مهدیه
8 خرداد 93 12:43
سلام دوستم از خوندن این پست خیلی غصه دار شدم ایشالا مریضی برای همیشه از تن همه ی بچه ها و روژینای ناز شما دور باشه! میتونم بپرسم دکتر دخملت کیه؟؟ کدوم دکتری گفته که بچه باید 7 روز تو بیمارستان بستری بشه؟؟ برام عجیبه؟
مهدیه
10 خرداد 93 10:01
راستش فقط خواستم بگم که بدونی و اگه خدای نکرده دوباره برات پیش اومد درست عمل کنی. اشتباه کردی با اولین تبش فقط یک سی سی استامینوفن دادی. حتی اگر روژینا فقط 10 کیلو هم داشته باشه می تونستی اولین بار 7 سی سی بهش استامینوفن بدی. بعد از 4 ساعت بین 5 تا 6 سی سی می دادی. این طور قطعا تبش کنترل میشه. حالا از این به بعد این تجربه رو داشته باش... بلافاصله بعد از شروع تب، بیشترین مقدار استامینوفن مجاز با توجه به وزنش رو بهش بده. مخصوصا اگه تبش بالا بوده باشه یا یهو شروع شده باشه
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی عزیزم از راهنماییت