سفر به قلعه رودخان
سلام گل مامان
امروز می خوام خاطره قشنگ رفتن با تو به قلعه رودخان رو برات بنویسم. خرداد ماه بود یه روز تعطیل بابا مهدی پیشنهاد یه پیکنیک داد و با رای اکثریت خانواده تصویب شد که بریم اونم به قلعه رودخان.صبح پاشدیم و آماده شدیم واسه رفتن،مادر جون زحمت آوردن وسایلو کشیده بود. مادر جون و عمو هادی و عمو مهدی و عمه سمیه هم با ما بودن. وقتی رسیدیم بابا مهدی شروع کرد به درست کردن بساط کباب اونم چه کبابی!عسل طلای مامان هم همش داشت شلوغ می کرد.آخه می خواستی بری اطرافو ببینی یه آفتاب خوشگلی هم بود که نگو! لپات گل انداخته بود خیلی دوست داشتنی شده بودی. بعد ناهار هم کلی با عمه سمیه و بابا عکس انداختی. تازه رفتی کنار رودخونه بابا مهدی پاهای کوچولوتو خیس کرد،کلی خندیدی قربون خنده هاش بشم من!!!
روژینا با شصتی در دهان
آخرش هم از خستگی خوابت برده بود نفسم ببین چقد شیرینی!!!