تولد بابا مهدی و 2.5 سالگی روژینای من
عشقم نفسم عمرم
بالاخره تونستم بعد 2 ماه وبلاگت رو آپ کنم
نفس مادر همیشه اینو یادت باشه که تنها دلیل زنده بودنمی
تو این چن وقته با وجود کلی مشغله از کنار تو بودن لذت بردم و باهات عشق کردم.
شکر خدا اتفاقات و ماجراهای جالبی تو این یه مدت داشتیم که البته نتونستم به موقع اینجا برات ثبتشون کنم
دلم خیلی خیلی برای دوستای ناز وبلاگیم تنگ شده بود
14 تیر تولد بهترین همسر و بابای دنیا بود
بابا مهدی تولدت هزاران بااااار مبارک
مهدی عزیزم
میخواستم زیباترین کلام را برایت بنویسم
اما پنداشتم ساده نوشتن همچون ساده زیستن زیباست
دوستت دارم ، تولدت مبارک
از یکی دو روز قبل تصمیم گرفتم بابایی رو واسه تولدش سورپرایز کنم
تدارک شام دیدم و کیک و سایر ملحقات و دوستای خانوادگیمونم واسه شام دعوت کردم.
شکر خدا همه چیز همونطوری که دلم می خواست پیش رفت و یه جشن کوچولوی به یادموندنی شد
ای جووووون دلم که چقد ذوق کردی
فدااای اون شادیت بشه مادرت
25 تیر تولد 2.5 سالگی عشقم
سی امین ماهگرد تولدت رو در کنار خاله بهناز و ماهک کوچولو، خاله سمیه و ثنا کوچولو و خاله راحله مهربون که واسه مهمونی عصرونه خونه ما دعوت بودن جشن گرفتیم.
2.5 سالگیت مبارک جوجه کوچولوی من
قربون اون ژست گرفتنت بشم عشقم
اینم از تو و ماهک که اگه دیر جنبیده بودیم تمام کیک رو با انگشتتون خورده بودین
اینم از عصرونه دور همی ما که جای همگی خالی خیلی چسبید
(پیتزا پاستا و کشک بادمجون که خودم عاشقشم)